بیا تا گل برافشانیم

بیا تا گل برافشانیم

آواز پریسا ساخته پرویز مشکاتیان شعر از حافظ

آشنایی با دستگاه شور

گوشه‌ی گرایلی یکی از گوشه‌های ضربی دستگاه شور است

اگر دستگاه موسیقی را به یک کشور تشبیه کنیم ، هفت دستگاه چون هفت استان هستند که در انها شهرها به مشابه آواز ها و گوشه ها به مثابه کوچه های شهر هاهستند. در میان هفت دستگاه اصلی موسیقی اصیل ایرانی، «شور» دارای جایگاه ممتازی است و بدان «ام‌ّالآواز» اطلاق می‌شود؛ چرا که از بسیاری از دیگردستگاه‌ها بدان گریز می‌زنند و در نغمات آن چرخش‌ می‌کنند و دوباره به دستگاه اول باز می‌گردند. کلاس‌های ردیف آوازی، اغلب با تدریس نغمات شور آغاز می‌شود.

یکی از گوشه‌ها‌ی زیبای دستگاه شور، گریلی یا گرایلی نام دارد که گویند اصلش «گریۀ لیلی» بوده و از قدیم تا به امروز مورد توجه خوانندگان و نوازندگان بوده است. «گرایلی» حالتی دارد که الزاماً بر روی اشعاری دارای وزن عروضی «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (مفاعیلان)» قابل اجراست و چون حس و حال خوبی دارد، فقط بر روی یک بیت اجرا نمی‌شود و می‌تواند در قالب یک بستۀ موسیقایی عرضه شود. گریلی را می‌توان به شکل تفنّنی و سلیقه‌ای با دیگر گوشه‌های دستگاه شور مثل «عشّاق» و «قرچه» آمیخت و خصوصاً در اجراهای سازی و بدون کلام، به بیات‌اصفهان و شوشتری گریز زد و فروع دیگری بدان افزود و گوشه را گسترش داد؛ ولی پایه‌اش همان سه بخش است.

گوشه های گرایلی

– زیرکش سلمک -گلریز – عشاق – حسینی

بیا تا گل بر افشانیم            ومی در ساغر اندازیم

فلک را سقف و بشکافیم        وطرحی نو در اندازیم

 

اگر غم لشکر انگیزد              که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم سازیم          وبنیادش براندازیم

 

بهشت عدن اگر خواهی             بیا با ما به میخانه

که از پای خمت یک سر         به حوض کوثر اندازیم

 

چو در دست است رودی خوش

بزن مطرب سرودی خوش

که دست افشان غزل خوانیم

و پاکوبان سر اندازیم

===============================

غزل شماره ۳۷۴ گنجور

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم

نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم

چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش

که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم

صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز

بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد

بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه

که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم

سخندانیّ و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز

بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

Comments are closed.