خزان عشق

 شد خزان  یا خزان عشق

در دستگاه همایون   آهنگ از جواد بدیع‌زاده   شعراز رهی معیری

شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی

عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی‌وفایی

با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری با تو چه دارد سود

آفت خرمن مهر و وفایی
نوگل گلشن جور و جفایی

از دل سنگت آه
دلم از غم خونین است
روش بختم این است

از جام غم مستم
دشمن می‌پرستم
تا هستم

تو و مست از می به چمن چون گل خندان
از مستی بر گریهٔ من
با دگران در گلشن نوشی می

من ز فراقت ناله کنم تا کی
تو و می چون لاله کشیدن‌ها

من و چون گل جامه دریدن‌ها
به رقیبان خواری دیدن‌ها
دلم از غم خون کردی

8

چه بگویم چون کردی
دردم افزون کردی
برو ای از مهر و وفا عاری

برو ای عاری ز وفاداری
که شکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ و درد از عمرم

که در وفایت شد
ستم به یاران تا چند

جفا به عاشق تا کی
نمی‌کنی ای گل یک دم یادم

که همچو اشک از چشمت افتادم
تا کی بی‌تو بود از غم خون دل من
آه از دل تو
گر چه ز محنت خوارم کردی

با غم و حسرت یارم کردی
مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من

هر چه توانی ناز
کز عشقت می‌سوزم باز

Comments are closed.