“انسان باشيم” از فريدون مشيرى

“انسان باشيم” از فريدون مشيرى دانه می چید کبوتر به سرافشانی بید لانه می ساخت پرستو به تماشا خورشید صبح از برج سپیدارن می آمد باز روز با شادی گنجشکان می شد آغاز نغمه ساران سراپرده ی دستان و نوا … Continue reading

ﺗـﺼـﻮر ﻛـﻦ – يغما گلرويى

ﺗـﺼـﻮر ﻛـﻦ – يغما گلرويى ﺗـﺼـﻮر ﻛـﻦ اﮔـﻪ ﺣﺘﻲ ﺗـﺼﻮر ﻛﺮدﻧـﺶ ﺳـﺨﺘـﻪ ‫ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺗﻮ اون ﺧﻮﺷﺒﺨﺖِ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻪ ‫ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ اون ﭘﻮل و ﻧﮋاد و ﻗﺪرت ارزش ﻧﻴﺴﺖ ﺟـﻮاب ﻫـﻢﺻـﺪاﻳﻲﻫﺎ ﭘﻠﻴـﺲ ﺿـﺪ ﺷـﻮرش ﻧﻴﺴﺖ ‫ﻧﻪ ﺑﻤﺐ ﻫﺴﺘﻪای … Continue reading